فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

فانوس اندیشه

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر ✿ خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

کفر متحرک به اسلام می‌رسد، ولی اسلام راکد، پدربزرگِ کفر است. سلمان‌ها در حالی که کافر بودند، حرکتشان آن‌ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند، رکودِشان آن‌ها را به کفر پیوند زد.
┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

☆ مراقب باشید وقت با ارزش‌تان تلف‌نشود؛
حتی با نوشته‌های من!
┄┅════┅┄

موقعیت نبود گناه نکردیم؛ توهم تقوا برمان داشت!

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه مبارک رمضان» ثبت شده است

انا لله و انا الیه راجعون؛ این مصیبتی که برتمامی ما وارد شده است را تسلیت می‌گویم. آری ما همه مصیبت زده‌ایم به خاطر تمام شدن ماه مبارک رمضان. و چه مصیبتی بزرگ‌تر از اینکه از میهمانی الهی بیرون بیاییم؟

و تنها دل‌خوشی ما عیدی است که در انتهای این مهمانی است. بعد از این تسلیت، لازم است عید را هم به شما تبریک بگویم؛ اسعد الله ایّامکم!

در مهمانی امسال توفیق شرکت در دورهمی  قرآنی  دوستان وبلاگنویس را نداشتم. و چقدر حسرت خوردم به خاطر این بی‌توفیقی. و چه بسیار شرایط و انتخاب‌های اشتباهم که باعث شدند کمتر توفیق استفاده از این ماه عزیز و مهمانی آن داشته باشم. امیدوارم سال آینده استفاده بهتری ببرم، البته اگر زنده باشم ... واقعا اصلا مشخص نیست که سال دیگر زنده باشیم که بتوانیم در این مهمانی شرکت کنیم.

طبق روال این چند سال باز هم هنگام ماه مبارک رمضان باید خداحافظی کنم تا عید فطر. هرچند مثل قبل فعال نبودم، ولی تلاش می‌کردم حداقل هر ماه یک پست بگذارم، ولی خوب ماه مبارک استثنا است. البته چه بسیار وقت‌ها که پست نمی‌گذارم ولی به این پنل سر می‌زنم و همچنین به وبلاگ‌های شما دوستان عزیز هم سر می‌زنم، هرچند خیلی کم نظر می‌دهم.

در سال‌های قبل دو کتاب را خدمت دوستان معرفی می‌کردم؛ نمی‌دانم چقدر موفق به مطالعه آن‌ دو شدید؛ امسال هم به همان دو کتاب ارجاعتان می‌دهم. حتی اگر آن‌ها را خوانده باشید هم ارزش دارد دوباره در حال و هوای این ماه عزیز مطالعه کنید. من خود هر سال این کار را می‌کنم. به ترتیب اول کتاب کوچک‌تر و بعد آن یکی که مفصل‌تر است.

اپیزود اول: امسال همه چیزش متفاوت بود؛ ماه مبارک هم استثنا نداشت، وقتی پای سلامتی به میان بیاید، دین‌داری هم متفاوت می‌شود. امسال ماه مبارک رمضان خیلی متفاوت بود. بدونِ مسجد گذراندیم؛ تنها زمانی که فرصت داشتیم کمی با مسجد آشتی کنیم، مسجد‌ها تعطیل بودند. شب‌های قدر را نداشتیم؛ ماه رمضان است و شب‌های قدر آن. فکر نکنم کسی باور می‌شد که روزی برسد که مساجد آن هم در شب‌های قدر تعطیل شود. سال‌های قبل به هر زحمتی بود، برای شب قدر خود را به حرم‌های مطهر می‌رساندیم، امّا امسال ...

 

اپیزود دوم: سه سالی می‌شود که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با فضای مجازی قطع می‌کنم، از تجربه سال اول فهمیدم که این حال خوش ارزش این دوری را دارد. سال‌های قبل به کل اینترنتم را قطع می‌کردم و تا جایی که امکان داشت، تماس‌های تلفنی را هم کم می‌کردم و همچنین پیامک‌ها را. امّا امسال کرونا شرایط را متفاوت کرده بود؛ زندگی در دوران قرنطینه شدیدا وابسته شده بود به اینترنت؛ مجبور بودم به بعضی از جا‌ها متصل باشم. برای تحصیل و برای کار. با این وجود تمام تلاشم را کردم که محدود باشد و قسمت‌های اختیاری را انجام ندهم و سرقرار دوری از اینترنت بمانم. ولی خوب همان اوایل ماه مبارک، شاید سه یا چهار روز گذشته بود که یک شکست خوردم، آن هم به خاطر اتصال اینترنتی که مسائل شغلی و تحصیلی به وجود آورده بود. سرکی به وبلاگ کشیدم و دیدم که دوستان لطف داشتند و نظراتی گذاشتند که سعی کردم نظرات را نخوانم و بعد از عید فطر با خواندنشان، جواب هم بدهم؛ امّا با نگاهی اجمالی متوجه شدم که حواسم نبوده لینک کتاب‌هایی که معرفی کردم را تصحیح کنم، لذا سریع آن لینک‌ها را تصحیح کردم و از فضای وبلاگ خارج شدم. و بعد از این شکست توانستم پیروزی غلبه بر اینترنت را کسب کنم :)

 

اپیزود سوم: ماه مبارک را می‌گویند بهار قرآن است؛ یعنی باید با قرآن مرتبط بود، نمی‌دانم چرا تلاوت قرآن در ماه مبارک این‌قدر دل‌چسب است؟ در این ماه باید مشغول به قرآن بود، تلاوت، قرائت، خواندن ترجمه و تفسیر، تفکر در قرآن و معانی آن و ... امسال با جمعی که خانم شیری صاحب وبلاگ بانوچه راه انداخته بودند قرآن خواندم؛ توفیق خوبی بود که توانستم با این جمع خوب باشم. شاید تقریبا هر سه روز یک ختم قرآن می‌خواندیم. اینکه با هم یک کار جمعی انجام می‌دادیم، احساس خوبی داشت. اصلا نفس کار جمعی خودش لذت‌بخش است چه برسد به اینکه با یک جمع عالی یک کار فوق‌العاده در بهترین زمان انجام شود.
از همین‌جا بر خود لازم می‌دانم که از تمام کسانی که جمع را تشکیل دادند و زحمت دورهم نگه‌داشتن را کشیدند، تشکر کنم به ویژه از کسانی که زحمتِ تقسیم ختم‌های قرآن و اطلاع رسانی را کشیدند. ان شاءالله که اجرشان را صاحب همین ماه عزیز، حضرت حق تعالی بدهد.

 

اپیزود چهارم: شب‌های قدر که بهترین شب‌ برای رهایی از مشکلات گنداب دنیا است و هنگامه اتصال به دریای رحمت‌الهی است و در این شب باید مشکلات دنیا را فراموش کنیم، مشکلی خانوادگی برایم به وجود آمده بود که البته هنوز هم حل نشده است. ولی آن‌که شب قدر ذهن و فکر آدمی را درگیر خود کرده بود، خیلی آزار دهنده بود، شبی که یک‌سال برایش انتظاری کشیده بودم نباید به این فکر‌ها می‌گذشت. هر چند تلاش کردم ذهنم را آزاد کنم و به مشکلات فکر نکنم ولی خوب اثرش را داشت و آن بهره‌ی لازم را نتوانستم ببرم.

 

اپیزود پنحم: شما تا به‌حال در ماه مبارک رمضان به دندانپزشکی رفته‌اید؟ من امسال مجبور شدم بروم و البته یکی از روزه‌هایم را هم خوردم. البته این دندان در شب عید نوروز مشکل پیدا کرده بود ولی چون کرونا دندانپزشکی‌ها را تعطیل کرده بود با آن ساختم؛ امّا در روز‌های روزه‌داری دیگر طاقت نیاوردم و وقتی فهمیدم که دندانپزشکی‌ها باز شدند سریع‌تر خودم را به اولین دندانپزشکی رساندم. و خوب نتیجه‌ آن هم این شد که مجبور شدم یکی از روز‌هایم را بخورم و بعدا قضایش را بگیرم. هرچند خیلی ناراحت بودم و نمی‌خواستم حتی یک روزه از این ماه مبارک را از دست بدهم ولی کاری بود که شده بود!

 

اپیزود ششم: قدسی که در خانه بودیم. همین یک جمله برای نشستن غمی بزرگ روی دل کافی است. اصلا وقتی با زبان روزه توی گرما، مرگ بر اسرائیل نگوییم، انگار ماه رمضان نبوده است. ماه رمضان است و روز و قدس.
پویشی راه افتاده بود که مرگ بر اسرائیل ما در امسال حذف نرم‌افزار‌ها و شبکه‌های اجتماعی اسرائیلی است؛ من که تقریبا از کمی بعد از فیلتر شدن تلگرام از آن استفاده نمی‌کردم و کانالی که داشتم غیرفعال بود، امّا خوب واتس‌اپ رو داشتم و همچنین در اینستا حساب داشتم و از طریق مرورگر گاهی سری به آن می‌کشیدم. در این روز هر سه حساب را پاک کردم. هرچند ممکن است بعدا به مشکلاتی بر بخورم ولی ارزشش را ندارد، تحمل می‌کنیم این سختی‌ها را هم.

 

اپیزود هفتم: خبری خوشحال کننده در ۳ / ۳ / ۹۹؛ همراه با خبر عید برایم آمد که حال و هوایم را عوض کرد. از آنجایی که عادت ندارم زندگی خصوصی‌ام را همه‌جا جار بزنم، این‌جا هم در موردش چیزی نمی‌گویم و تنها همین اصل بودن یک خبر خوش و حال خوش را برای ثبت شدن نوشتم.

 

اپیزود هشتم: ‌فکر می‌کردم امسال باید نماز عید فطر را هم در خانه باشیم، ولی خوب ظاهرا با فاصله‌گذاری‌ها تنواستند نماز برپا کنند، ولی من که خوب به خاطر اختلافی که در رؤیت هلال پیش‌آمده بود باعث شد توفیق نماز نداشته باشم. آخر مقلد آیت الله مکارم شیرازی هستم، و ایشان گفته بودند که یکشنبه ۳۰ ماه رمضان است و فردای آن یعنی دوشنبه عید است، و خوب من هم گفتم اشکالی ندارد فردا نماز می‌خوانم؛ که بعد از ظهر شده بود که خبری از سایت اطلاع‌رسانی دفتر ایشان خواندم که بر ایشان هلال ماه محرز شده و همان یکشنبه را عید اعلام کردند، و خوب وقت نماز گذشته بود ولی روزه را باید می‌خوردیم. چون روزه گرفتن در عید فطر حرام است.
این اختلافی هم که در بین مراجع عظام تقلید پیش آمده بود طبیعی بود، بحث علمی بود و اختلاف مبنایی است که از گذشته بین مراجع بوده، این که دیدن هلال به چشم مسلح -یعنی با تلسکپ- کفایت می‌کند یا نه؟ که دسته‌ای از مراجع می‌گفتند کفایت می‌کند یکشنبه را عید اعلام کرده بودند و دسته‌ی دیگر می‌گفتند برای اثبات اول ماه باید با چشم غیر مصلح هلال ماه دیده شود. آیت‌الله مکارم هم از قبیل دسته دوم بودند و در روز یکشنبه بر ایشان محرز شده بود که هلال ماه را با چشم عادی و غیر مسلح هم می‌شود دید.
بعضی از دوستان برای‌شان شبه پیش آمده بود که این چه وضعی است؟ خوب این اختلافات در تمام مباحث علمی وجود دارد و هرکس باید طبق فتوای مرجع خود عمل کند، همان‌طور که در اصل رجوع به مرجع کسی را ماخذه نمی‌کنند در این موارد هم اگر خلاف واقع رخ دهد کسی را ماخذه نمی‌کنند. ساده‌ترین مثال دم دستی که اکثرا آن را درک کرده‌ایم رجوع به پزشک است، یک پزشک نظری می‌دهد و پزشک دیگری نظر دیگری. و کسی به ما نمی‌گوید اشتباه کردید که از باب رجوع جاهل به عالم به پزشک مراحعه کردید و از قضا نظرش اشتباه در آمد.

 

اپیزود آخر: در این مدتی که نبودم، دوستان بلاگر پست‌های زیادی گذاشتند، به امید خدا به مرر زمان می‌خوانم‌شان. از آنجایی که با اینوریدر مطالب دوستان بلاگر رو دنبال می‌کنم، هیچ یک از مطالب رو از دست ندادم، حتی آن‌هایی را که حذف کرده‌اند. و در پایان ببخشید که سرتان را درد آوردم و طولانی شد!

 

عید‌تون مبارک

دو سالی است که در ماه مبارک رمضان ارتباطم را با وبلاگ و اینترنت قطع می‌کنم؛ سال اول که این‌کار را کردم بدون هیچ اعلانی در وبلاگم به مدت یک ماه نبودم ولی سال قبل پستی نوشتم که تا حدودی دلیل این‌کار را در آن پست گفتم. تجربه‌ای خوبی بود و تصمیم دارم آن را امسال هم عملی کنم.
در این روز‌ها که نیستم پیشنهادم پیوند‌های روزانه است به خصوص که قسمت آرشیو آن هم راه افتاده است. و همچنین در پست سال قبل دو کتاب هم پیشنهاد داده بودم که دوباره همان دو کتاب را پیشنهاد می‌دهم. این دو کتاب ارزش هر سال خوانده شدن را دارند.

 

 

تا عید فطر خدانگه‌دار
و التماس دعا

وقتی کاری را دسته جمعی انجام می‌دهیم، کار خیلی بهتر پیش می‌رود و تنبلی‌ها کم می‌شود و وقتی انگیزه‌مان کم می‌شود دیگر دوستانِ جمع  هُل‌مان می‌دهند. و اگر در میان راه کسی کم آورد ما به تلافی هُلی که دادند، دست‌شان را می‌گیریم و در مسیر هم قدم می‌شویم. مثل وقتی گروهی به کوه می‌رویم؛ حرفه‌ای‌ها باید گذشت کنند و مبتدی‌ها هم باید تلاش بیشتر، تا گروه یک دست باشد و با هم به قله برسیم.

یکی از مسائلی که شدیدا به آن نیاز داریم کار جمعی است که متاسفانه در میان ما بسیار ضعیف است و فرد‌گرایی به شدّت روبه‌ افزایش است؛ که البته این هم از سوغاتی‌های غرب است که به اصطلاح درس‌خوانده‌های آن‌ور آبی برای‌مان آورده‌اند. بُگذریم.

گرایش به جمع و اجتماع در دین‌مان هم مورد تاکید است. و از گذاره‌هایی است که شدیدا هم به آن سفارش شده است، نمونه‌ آن اهتمام ویژه دین عزیزمان به نماز جماعت است که به این صورت ثواب برای آن قرار داده است. و از این قبیل سفارشات ...

خلاصه این پرچانگی‌ها برای معرفی یک کار‌ِ گروهی در همین فضای وبلاگی است که چند سالی است در ماه مبارک رمضان دایر می‌شود. مجازی دور هم جمع می‌شوند و قرآن را ختم می‌کنند؛ هر کس به اندازه‌ی توان خودش. و این را بگویم که تا ۵ اردیبهشت مهلت ثیت‌نام دارید. من که ثبت‌نام کردم. می‌دانم که خیلی‌ از شما عزیزان در ماه مبارک رمضان قرآن می‌خوانید و با آن انس می‌گیرید؛ بیایید این‌بار با هم قرآن بخوانیم!

آیا لازم است از اهمیت تلاوت قرآن در بهار قرآن -ماه مبارک رمضان- بگویم و سرتان را درد بیاورم؟

از بیستم شعبان تا آخر ماه مبارک رمضان مناسب است که یک اربعین دعای عهد را بخوانید و ملتزم باشید.
این، یک نوع استقرار در محبت و ولایت می‌آورد. بعد از نماز صبح دعای عهد را انسان چهل روز ادامه بدهد، این دیگر می‌ماند. بعد هم اگر برایش ملکه شد، ادامه بدهد؛ ولی از هجدهم - بیستم ماه شعبان تا آخر ماه رمضان چهل روز بدون فاصله می توان دعای عهد را ادامه داد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
بعضی‌ها خوش‌حال و بعضی‌ها هم ناراحت؛ بعضی در فکر تمام شدن مهمانی‌اند و بعضی دیگر چشم دوخته به عید آمده.

سال قبل را می‌دانستم که از افراد گروه اول بودم، از دو پستی که یکسال پیش در همین حوالی نگاشتم می‌گویم و البته آن حال خوشی که در آن مهمانی مبارک سال قبل چشیدم را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. آن دو پست یکی شام غریبان اذان بود و دیگری خداحافظ ای عزیزتر از جانم .

امّا امسال ... نمی‌دانم در کدام دسته می‌گنجم! حال تشویش‌ناکی دارم و پریشان. 


پی‌نوشت:
۱. رفیق عزیز که استاد ارجمندم می‌باشد؛ می‌گفت : گاهی پریشانی ها مهمان های ناخوانده ای هستند که باید قدومشان را گرامی داشت.

۲. عیدتون خیلی خیلی مبارک!!

۳. دوری از وبلاگ چقدر سخت بود؛ هرچند دزدکی کارکی می‌کردیم!


در ۲۴ ساعت یک شبانه روز، دو ساعتی که قبل از اذان صبح است را سحر می‌گویند، در منزلت و قدر و خصوصیات این دو ساعت و ممتاز بودنش روایات بسیاری آمده. می توان گفت که گل اوقات ۲۴ ساعت روز همین سحر است.

اگر بخواهیم ۱۲ ماه یک سال را با ساعات یک شبانه روز مقایسه کنیم، ماه مبارک رمضان مثل این ساعات ممتاز و ویژه سحر است، به نسبت دیگر ماه‌های سال. از لحاظ خصوصیات و ویژگی‌هایی که برای این ماه می‌توان برشمرد.

اگر شبی اتفاقی سحر بیدار شدید، چه می‌کنید؟ وقت‌تان را با تلویزیون و امثال تلویزیون تلف می‌کنید یا نه، احساس می‌کنید که خدا شما را برای هم صحبتی با خودش بیدار کرده است؟

حال خدا یک ماه تمام، ما را به میهمانی دعوت کرده است، خوب آن‌ها که دعوت را پس می‌زنند و قبول نمی‌کنند حسابشان جداست، شاید بزرگی خدا و دعوتی که کرده را نمی‌دانند و نمی‌فهمند ولی اگر کسی که دعوت را پذیرفت ، ولی در خانه‌ی میزبان به جای معاشرت با صاحب‌خانه به کار‌های بی‌هوده پرداخت، بی‌احترامی به صاحب خانه نکرده است؟؟ 

من نمی‌دانم چرا صدا و سیما در ماه مبارک رمضان بازی‌اش می‌گرد و سعی می‌کند با تمام شبکه‌ها خودنمایی کند و به هر نحو که شده مردم روزه‌دار را بعد از افطار سرگرم تلویزیون کند. صدا و سیمایی که در طول سال بجز پخش تکراری‌ها کاری دیگر ندارد، در شب‌های این ضیافت سریال جدید پخش کردنش می‌گیرد. شب‌هایی که باید به معاشرت با صاحب میهمانی پرداخت.  امیدوارم که این رویه مسئولان جاهلانه باشد.  البته تا حدی هم ما را بد عادت کرده‌اند که اگر یکسال سریال پخش نکنند صدای‌مان در می‌آید.


خلاصه سرتان را درد نیاورم، خداوند مهربان دعوتنامه‌ها را فرستاده است، اگر دعوت را می‌پذیرید، در تمام طول مهمانی مشغول غیر نباشید! کمی هم مشغول یه صاحب خانه باشد!!! 

نمی‌گوییم تلویزیون را تعطیل کنید و از تمام سریال‌ها چشم‌پوشی کنید، که می‌دانم محال است، ولی اگر از یکی از آن‌ها هم چشم نمی پوشید و زمانش را به مشغولیت با میزبان نمی‌دهید،‌حداقل برنامه‌ها و سریال‌های تکراری سال قبل را نبینید و زمانی را به خدا اختصاص بدهید.

دو تا کتاب فوق العاده برای این ماه مبارک پیشنهاد می‌کنم، یکی کوتاه برای پرمشغله‌ها و یکی هم نسبتا طولانی برای کتابخوان‌ها. این و این.  با وجود این که این دو کتاب را چند بار خوانده‌‌ام، باز هم برای امسال می‌خوانم‌شان.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

الآن که این پست را می‌خوانید، یک روز از تایپ کردنش گذشته است. با توجه به حرف‌هایی که در این پست گفتم، تصمیم دارم، در این ضیافت آسمانی، از کثرت‌گرایی‌های مجازی کمی دور باشم، به امید نزدیکی به وحدت. 


تا بعد از این مهمانی این وبلاگ بروز نمی‌شود و فرصت خواندن دوستان بروز شده پیش نمی‌آید و پیشاپیش از دوستانی که نظر می‌دهند و برای پاسخ گرفتن باید تا بعد از ماه مبارک صبر کنند عذرخواهی می‌کنم!



خداحافظ ای همه قرار 

خداحافظ ای همنشین ۳۰ شب پیش


من مانده‌ام مهجور از تو 

           در مانده‌ام و رنجور 

                بی‌چاره‌شدم از رفتنت

                  گویی که ز دوریت قرار است؛ 

                               نیشی در استخانم رود ...


اما نه تو نرفتی .... 

این من بودم که بعد از این ۳۰ شب رفاقتت و محبتت در حق من،  تو را ترک کردم و دیشب وقتی صدایم می‌زدی تنها پهلو عوض کردم ... 

و ای کاش کوفتم می‌شد این خواب تا این درد صبح را نداشته باشم... همه، صبح عید خوش‌حال هستند و اما من چی؟؟

به خاطر ناراحت کردنت بی‌چاره شدم ... 

هرچند می‌دانم که تو ناز آن‌چنانی نداری و دوباره خودت مرا می‌خوانی ... 

اما من به این‌ها راضی نمی‌شوم دلم می‌خواست بعد از این ۳۰ سحر انس با تو تنها با یک بار صدا زدن،  لبیکت را بگویم ... 

پیراهن سفید پوشیدن این را هم دارد ... لکه که بردارد حتی اگر کامل هم پاکش کنی دیگر خراب شده ...


۳۰ شبانه‌روز همه با دقت تمام حواس‌شان به تو بود؛ که قرار است ساعت چند بیایی ... اما از امروز کسی دیگر نمی‌داند تو چه ساعتی قرار است بانگ سر بدهی و عبد را به سوی مولا بخوانی و شاید اصلا دیگر برای‌شان چندان مهم نیست!!

شاید هم آن ۳۰ شبانه‌روز تنها به خاطر فرصت غذا خوردن بود که با تو رفاقت داشتم و این روز‌ها دیگر رهایت کردم ...

خداحافظ ای اذان

.......................................................................

پی‌نوشت شعری از سعدی :

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود ☆☆☆ وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او ☆☆☆ گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود


پی‌نوشت دوم: الهام گرفته از پست مهرجان


آه که چه خوب همنشینی بود ! و چه‌ها که برایم به ارمقان نیاورد!

امّا امان از آهنگ جدایی !!!!

همان ابتدای وصال هم از این جدایی بیم‌ناک بودم و این آهنگ گوش‌هایم را خراش می‌داد مانند ناخن بلندی که روی تخت سیاه کشیده شود.


هرچند دست‌تکان می‌دهم و خداحافظی می‌کنم؛ اما این جدایی سخت ناگوار است.

خداحافظ ای بهترین همدمم! چه غم‌انگیز است فراقت ... دلم را از جا می‌کند.


با آمدند دل ما را شاد کردی، و اکنون که می‌روی؛ رفتنت سخت دلخراش است.

قبل از آمدنت در آرزوی وصالت زندگی می‌کردم، 

و تو خود شاهدی که قبل از رفتنت در اندوه فراقت می‌میرم.


عید آمده و من نمی‌دانم خوش‌حال باشم از آمدنش یا ناراحت از رفتن تو ؟؟

« روز عید است و من امروز در آن تدبیرم☆☆☆که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم »



ای ماه عزیزم به امید وصال دوباره‌ات در سال دیگر زنده‌ام.

خدایا توفیق وصال او را از من نگیر !

.....................................................................

پی‌نوشت: الهام گرفته از دعای وداع امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه